تهیه کننده : یاسمن هاشمی

انسان ها تنها گونه ای نیستند که اعضای آنها منحصربه‌فرد و تغییر پذیرند . موجودات در هر گونه زنده ای تفاوت ها و تغییرپذیری‌هایی را نشان میدهند . در واقع حیواناتی نظیر هشت‌پاها ، پرندگان ، خوک ها ، اسب ها ،گربه ها و سگ ها تفاوت های فردی در رفتار را آشکار می‌سازد که به عبارتی دیگر میتوان آن را شخصیت درون گونه آنها نامید . اما درجه ای که انسان ها با یکدیگر تفاوت دارند هم از لحاظ جسمانی و هم روانی ، بسیار حیرت انگیز و تا اندازه ای منحصربفرد در بین گونه هااست . برخی افراد ساکن و درونگرا هستند و بعضی اجتماعی و تحریک پذیر . برخی آرام و متعادل درحالی ک دیگران تند مزاج و دائم مضطرب هستند . روانشناس ها در رابطه با معنی شخصیت با هم تفاوت دارند . اغلب قبول دارند که واژه شخصیت از واژه لاتین پرسونا به دست آمده است . پرسونا به ماسک نمایشی اشاره دارد که هنرپیشه های رومی در نمایش هایشان برچهره می‌زدند . این هنرپیشه های روم باستان ماسک( پرسونا) را بر صورت می‌زدند تا نقش یا ظاهری کاذب را نمایش دهند .گرچه یک تعریف واحد برای تمام نظریه پردازان شخصیت قابل قبول نیست ولی ما میتوانیم بگوییم که شخصیت الگوی صفات نسبتا دائمی و ویژگی های منحصربفرد است که به رفتار شخص ثبات و فردیت می‌بخشد .
صفات به تفاوت های فردی در رفتار ، ثبات رفتار در طول زمان و پایداری رفتار در موقعیت های مختلف کمک می‌کنند . صفات ممکن است منحصربفرد باشند ، در برخی گروه ها مشترک بوده یا کل اعضای گونه در آن سهیم باشند اما الگوی آنها برای هر فرد متفاوت است . بنابراین هر فرد با اینکه به گونه ای شبیه دیگران است شخصیت منحصربه‌فردی دارد .

ساختار شخصیت

فروید الگویی ساختاری از شخصیت ارائه داد شامل سه سیستم که در ارتباط با یکدیگر اداره کننده رفتار بشر هستند . این سه سیستم عبارتند از : نهاد ، خود ، فراخود .
طبق نظریه فروید نهاد اولیه‌ترین بخش شخصیت و خاستگاه خود و فراخود می‌باشد .

نهاد
از بدو تولد کودک وجود دارد و شامل اولیه‌ترین تکانه های زیستی یا سابق ها است : نیاز به خوردن ، نوشیدن و دفع پرهیز از درد و دستیابی به لذت جنسی (حسی ) از آن جمله است . فروید پرخاشگری را نیز سایق زیستی به شمار می‌آورد . درواقع او بر این باور بود که دو سایق جنسی و پرخاشگری مهم ترین عوامل غریزی شخصیت در تمام طول زندگی است . نهاد ارضای فوری این تکانه ها را می‌طلبد و همانند کودکی خردسال بر اساس اصل لذت فعالیت میکند . نهاد دائما در طلب لذت و پرهیز از درد است و بی‌اعتنا به شرایط موجود در محیط .

خود
طولی نمی‌کشد که کودکان می‌آموزند غالبا تکانه هایشان به فوریت قابل ارضا نیستند : تا کسی غذا را آماده نکند ، گرسنگی از بین نمی‌رود . دفع ادرار و مدفوع را باید به تاخیر انداخت تا به دسشویی رسید . برخی تکانه ها مانند بازی با آلت تناسلی و یا کتک زدن دیگران ممکن است به تنبیه منجر شود . بخش جدید شخصیت یعنی « خود » زمانی پدیدار می‌شود که کودک می‌آموزد به مقتضیات محیط توجه کند . « خود » تابع ( اصل واقعیت)است به این معنا که ارضاءخواسته ها باید تا موقع مناسب به تاخیر بیفتد . بنابراین « خود » مدیرعامل شخصیت است . او تصمیم میگرد که کدام یک از تکانه های نهاد ارضای شود و به چه نحو . خود واسطه ای بین خواسته های نهاد و واقعیت جهان بیرون و فراخود است .

فراخود
سومین بخش شخصیت فراخود است که درباره درونی شده‌ی ارزش ها و اخلاقیات جامعه است و شامل وجدان فرد و تصویری است که او از شخصیت اخلاقی آرمانی ( خود آرمانی ) دارد .
فراخود در پاسخ به پاداش و تنبیه والدین ایجاد میشود . والدین در آغاز رفتار کودک را مستقیما از طریق پاداش و تنبیه کنترل میکنند .
کودک از راه وارد ساختن معیارهای والدین به فراخود ، رفتارش را تحت کنترل خود درمیاورد . دیگر لازم نیست به کودک گفته شود دزدی کاری غلط است زیرا فراخود به او این تذکر را میدهد . زیر پا نهادن موازین فراخود یا حتی قصد زیرپا نهادن آن سبب ایجاد اضطراب میشود اضطرابی که پیش از همه بخاطر از دست دادن محبت والدین است . به باور فروید این اضطراب عمدتا ناخودآگاه است ولی ممکن است به صورت احساس گناه ظاهر شود . اگر معیارهای والدین خیلی سخت‌گیرانه باشد ممکن است شخص به سهولت در معرض احساس گناه قرار گیرد و تمام تکانه های جنسی و پرخاشگری را بازداری کند . برعکس کسی که قادر به درونی سازی موازین رفتارهای پذیرفتنی جامعه نباشد و در رفتارهای خود کمتر پایبند قیدو بند باشد ممکن است دست به رفتارهای خودمحور و مجرمانه برند . چنین شخصی دارای فراخود ضعیف به شمار میآید .
این سه بخش شخصیت غالبا در تعارض با یکدیگر هستند : خود ارضای تمایلات فوری نهاد را به تاخیر می‌اندازد و فراخود با هردو آنها مبارزه می‌کند زیرا. فتارهای آنها غالبا با معیارهای اخلاقی تطبیق نمیکند .

در شخصیت متعادل « خود » دارای جدیت ولی انعطاف پذیر است یعنی اصل واقعیت بر آن حکومت میکند . براساس الگویه اولیه کوه یخ ، فروید معتقد بود که سراسر نهاد و قسمت اعظم خود و فراخود در ناخودآگاه فرو رفته اند و تنها بخش های کوچکی از خود و فراخود در ضمیر آگاه و یا نیمه آگاه واقع شده اند .

پویایی شناسی شخصیت

بقای انرژی. فروید به طور کلی تحت نفوذ عقاید فیزیکدان آلمانی هرمان فون هلمهولتس قرار داشت که معتقد بود پدیده‌های فیزیولوژی را میتوان با همان اصولی که درمورد پدیده های علم فیزیک توفیق داشته است تبیین کرد . فروید به ویژه تحت تاثیر نظریه بقای انرژی قرار گرفت به این مفهوم که اندازی ممکن است تغییر شکل پیدا کند ولی نه ساخته میشود و نه از بین می‌رود . او معتقد بود که انسان ها از سیستم های بسته انرژی هستند . در هر انسانی مقدار ثابتی انرژی روانی وجود دارد که فروید آن را لیبیدو نامید که از نظر او بدین معنا است که انگیزه جنسی پدیده ای زیربنایی است . یکی از نتایج طبیعی اصل بقای انرژی این است که اگر تکانه ای یا عملی ناکام بماند انرژی مربوط به آن مفری برای آزاد شدن از راه های دیگر که احتمالا دگرگونه است میجوید . در خواسته های نهاد انرژی های روانی وجود دارد که باید به نحوی آراد شود و جلوگیری از ازادشدن آنها باعث ازبین رفتنشان نمی‌گردد . مثلا تکانه های پرخاشگری ممکن است به شکل رانندگی در مسابقات اتومبیل رانی ، شطرنج بازی و یا متلک گویی درآید . رویاها و نشانه های بیماری های عصبی نیز نمودهای انرژی روانی هستند که به صورت مستقیم آزاد نشده اند .

اضطراب و دفاع
افرادی که میل شدید به انجام فعالیت های ممنوعه دارند دچار اضطراب میشوند . یکی از راه های کاستن از این گونه اضطراب تحقق همان تکانه به صورتی دگرگون است که شخص را از تنبیه اجتماعی یا موازین درونی ( فراخود ) می‌رهاند .
فروید از چندین ماکانیسم دفاعی یا راه و روش های جهت جلوگیری و یا کاستن از اضطراب سخن گفته است . ابتدایی ترین مکانیسم ها سرکوب است که در آن « خود » تکانه ممنوع یا فکر تهدیدکننده را از حیطه آگاهی رانده و به بخش ناخودآگاه میفرستد . از منظر بیرونی چنین می‌نماید که فرد فکر یا تکانه را فراموش کرده . مردم از لحاظ آستانه اضطراب شدن نیز تدابیر دفاعی در برابر اضطراب تفاوت فراوان با هم دارند . اضطراب و مکانیسم های دفاعی محورهای اساسی در نظریه آسیب شناسی روانی فروید محسوب میشوند .

رشد شخصیت

فروید معتقد بود که طی ۵ سال آغاز زندگی ، فرد از چند مرحله رشد و تحول می‌گذرد که بر شکل‌گیری شخصیت او تأثیر می‌گذارد . فروید براساس مفهموم گسترده‌ای از جنسیت این دوره ها را مراحل روانی جنسی نامید . در طی هر مرحله تکانه های لذت طلبی نهاد بر ناحیه معینی از بدن و فعالیت های مربوط به آن ناحیه تمرکز پیدا میکند .
فروید نخستین سالهای زندگی را مراحل دهانی رشد روانی جنسی خواند . در این مرحله نوزاد مکیدن و پرستاری شدن لذت میبرد و هرچه در دسترس بیاید آن را به دهان می‌برد . وی سال دوم زندگی را مرحله مقعدی نامید و معتقد بود که کودک در این مرحله هم از نگه داشتن و هم از دفع مدفوع لذت میبرد . این لذت جویی در تعارض با خواسته های والدین است که در صدد آموزش آداب دستشویی به کودک هستند و نخستین تجربه کنترل تحمیلی کودک است . در این مرحله آلتی که از حدود ۳تا۶ سالگی است کودک از تحریک آلت جنسی خود لذت میبرد . کودک متوجه تفاوت های بین زن و مرد شده و تکانه های جنسی خود را به سوی والدین جنس مخالف هدایت میکند .
طبق نظریه فروید در حدود ۵ یا ۶ سالگی تکانه های جنسی پسر به سوی مادر هدایت می‌شود . این امر سبب میشود که پسر ، پدر خود را رقیب خود در محبت مادر تصور کند . فروید این وضعیت را تعارض ادیپی نامید – برگرفته از افسانه یونانی که در آن ادیپ ندانسته پدر خود را میکشد و با مادر خود ازدواج میکند . به نظر فروید کودک در این مرحله گرفتار این ترس نیز میشود که پدرش به تلافی این تکانه های جنسی او را اخته کند . فروید این ترس را « اضطراب اختگی » نامید و آن را نمونه اولیه اضطرابهای ناشی از تمایلات منع شده درونی دانست . در رشد و تحول سالم ، پسر تیم اضطراب را از راه همانند سازی با پدر و تلذذ جایگزین از مادر تقلیل میدهد . به این معنا که تصویری آرمانی از نگرش ها و ارزش های پدر را درونی میسازد . طی همین فرایند در دختر ، وی با مادرش و ارزش های او همانند سازی میکند _ که کمی پیچیده تر از همانند سازی پسر با پدرش است .
حل تعارض ادیپی ، به مرحله جنسی آلتی پایان می‌بخشد و مرحله کمون شروع میشود . در این مرحله آرامش جنسی در خلال ۷تا ۱۲ سالگی ، کودک کمتر به بدن خود توجه دارد و بیشتر معطوف یادگیری مهارت هایی میشود که او را در سازگاری با محیط یاری میدهند . و بالاخره دوران نوجوانی و بلوغ جنسی به مرحله « تناسلی » می‌انجامد .

یعنی مرحله رشد یافتگی و فعالیت جنسی در بزرگسالان .فروید بر آن بود که اگر هر یک از این مراحل مشکلاتی خاص پیش بیاید ، میتواند رشد آن مرحله را متوقف یعنی دچار تثبیت کند و تاثیر پایداری بر شخصیت فرد بگذارد . در نتیجه لیبیدوی شخص در چارچوب فعالیت های مناسب برای همان مرحله در جا میزند . بر این اساس کسی که پیش از هنگام از شیر مادر بریده شده و به اندازه کافی لذت مکیدن نداشته است در مرحله دهانی تثبیت گردد . چنین کسی در بزرگسالی ممکن است در حد افراط به دیگران وابسته شده و به لذت های دهانی از قبیل خوردن چ نوشیدن و کشیدن سیگار روی آورد .
گفته میشود چنین فردی دارای شخصیت دهانی است . شخصی که در مرحله مقعدی از رشد روانی جنسی تثبیت شده ، بصورت غیرعادی به پاکیزگی توجه پیدا میکند و به نظم و پس‌انداز و ممکن است دربرابر فشارهای بیرونی مقاومت کند . اینها شخصیت مقعدی را می‌سازند . اگر تعارض مرحله ادیپی به نحو کافی حل نگردد ، شخص دچار ضعف اخلاقی ، اختلالاتی با بزرگتر ها و مشکلات بسیار دیگر میگردد .

منبع : ۱) نظریه های شخصیت تامی آن رابرتس / جیس فیست/ گریگوری جی.فیست. ۲) زمینه روانشناسی هیلگارد

تهیه کننده : یاسمن هاشمی

نوشته های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *